Saturday, July 29, 2017

قتل‌عام ۶۷ ـ فصل تحریم و اعتراض و دفاع از کلمه ـ شماره ۱۴

آغاز تحریم و اعتراض و فصل رویش و خیزش زندانیان

با شروع اعتراضات صنفی زندانیان روشهای فشار زندانبان هم تغییر کرد. هر روز فشار بیشتر و مقاومت بالاتر می‌رفت. از فروردین سال 65 زندان قزلحصار تخلیه شد و زندانیان تهران به اوین و گوهردشت منتقل شدند. عجیب این‌که با بالارفتن فشار، طراوت و مقاومت بچه‌ها هم بالاتر می‌رفت. کم کم اعتراضات صنفی رنگ و بوی سیاسی و بعد عقیدتی پیدا می‌کرد. بعد از این بود که تو اوین و بعضی از بندهای گوهردشت وقتی اتهام زندونی‌رو می‌پرسیدن، بسیاری عبارت «مجاهدین» رو استفاده می‌کردن و این برای پاسدارها قابل‌تحمل نبود. می‌گفتن باید بگین منافق. گاهی به‌خاطر همین یه کلمه زندونی رو تا آستانه مرگ می‌زدن... 

یک خاطره از سالن ۵اوین از یادداشتهای حسن ظریف:روزی پاسدار مجتبی حلوایی وارد بند شد و با لحنی تهدیدآمیز و عصبی رو به جمع گفت: شنیده‌ام تعدادی از شما صبح که برای دادیاری رفته بودید اتهام خودتان را «مجاهدین» گفته‌اید! من، همین‌جا به همه‌تان اخطار می‌کنم. گفتن این کلمه جرم است.
قتل‌عام ـ دفاع از کلمه مجاهد


و نگاهی به کتاب یک کهکشان ستاره
ساعت 9 شب ایرج لشکری‌رو صدا کردند. منتظر بودیم برگردد، اما خبری نشد. سکوت حاکم شد، رضا میرمعصومی و صمد گوشهایشان را به دری که به راهرو اصلی زندان باز می‌شد، چسبانده بودند تا صداها را بشنوند. داشتند ایرج را می‌زدند. حالا زمان امتحان فرا رسیده بود. در حالی‌که وسط اتاق قدم می‌زدم، با خودم فکر می‌کردم آیا ایرج مقاومت خواهد کرد؟ وقتی نزدیک یک ساعت گذشت و ایرج نیآمد دچار اضطراب و دلواپسی شده بودم. چند بار گوشم را به در چسباندم. هنوز صداها قطع نشده بود. گذشت زمان بسیار سخت و نفس‌گیر بود. یاد دوران بازجویی سال 64در اوین افتادم که شاهد شکنجه زنی در حضور دخترش بودم. آن شب در سلول صدای صحبت آن زن زندانی را با سلول کناری‌اش شنیدم که از پنجره با هم حرف می‌زدند. او می‌گفت:
«وقتی نسرین را آوردند داخل اتاق، تا مرا دید وحشت کرد و فقط جیغ می‌کشید. بازجو موهای نسرین را گرفت و از زمین بلندش کرد و به او می‌گفت به مادرت بگو حرف بزند! دستها و پاهایم بسته بود. از زیر چشمبند، دخترم را در هوا معلق می‌دیدم و داشتم دق می‌کردم، هیچ کاری نمی‌توانستم بکنم. فقط داد می‌زدم یا فاطمه زهرا، یا امام حسین! بازجو می‌گفت: فاطمه زهرا به کمرت بزند، حرف بزن!» http://bit.ly/2uGTlRW

No comments:

Post a Comment